پاورپوینت نظریه های هوش

پاورپوینت نظریه های هوش (pptx) 24 اسلاید


دسته بندی : پاورپوینت

نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد اسلاید: 24 اسلاید

قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :

نظریه های هوش نظریه های روان سنجی نظریه های عصبی – زیستی نظریه های رشدی نظریه های شناختی نظریه های معاصر نظریه های روان سنجی: رویكرد روان‌سنجی، بر این فرض مبتنی است كه هوش یك سازه یا صفت است كه در آن تفاوت‌های فردی وجود دارد. وجود تفاوت‌های آشكار بین عملكرد افراد، صرفنظر از ماهیت عامل ایجادكننده این تفاوت‌ها، نشان‌دهنده آن است كه مقدار این عامل در افراد مختلف برابر نیست. بنابراین می‌توان آن را مورد اندازه‌گیری قرار داد.   طرفداران نظریه روان‌سنجی عمدتا برای سنجش هوش و توانایی‌های ذهنی از آزمون‌ها استفاده می‌كنند و توانایی‌های مختلف ذهنی را با اجرای آزمون‌ها به صورت كمی توصیف می‌كنند.اگرچه بیشتر روان‌سنج‌های اولیه مانند بینه، ابینگ‌هاوس و ورنیكه به شناخت ماهیت نظری هوش علاقمند بودند، در عمل آزمون‌هایی كه می‌ساختند به مسایل عملی، پیش‌بینی و طبقه‌بندی درست مبتنی بود. بدین‌ترتیب از همان آغاز در درون جنبش روان‌سنجی دو مسیر در پیش گرفته شد: یكی رویكرد عملی كه به مساله‌گشایی معطوف بود و دیگری رویكرد مفهومی كه به نظریه توجه داشت. بینه: در سال 1881 دولت فرانسه از آلفرد بینه خواست آزمونی طراحی كند كه بتوان با آن كودكانی را تشخیص داد كه به علت كندذهنی نمی‌توانستند از برنامه‌های مدارس عادی استفاده كنند و با سرعت عادی یاد بگیرند و به برنامه‌های آموزشی ویژه نیاز داشتند. بینه در سال 1905 با همكاری روان‌شناس فرانسوی دیگری به نام سیمونمقیاسی را منتشر كرد و در سال‌های 1908 و 1911 نیز در آن تجدیدنظر كرد.   مقیاس‌های اولیه او بر این فرض استوار بود كه هر فردی دارای یك "سن زمانی"یا سن واقعی برحسب سال و یك "سن عقلی"است كه نشانگر متوسط توانایی‌های هوشی موجود بین افراد گروه سنی معینی است. پس از محاسبه سن عقلی دانش‌آموز، می‌توان آن را با سن زمانی وی مقایسه كرد تا جایگاه نسبی وی در میان افرادی كه سن زمانی‌شان با او یكسان است، تعیین شود.بدین‌ترتیب استدلال بینه این بود كه مراحل رشد ذهنی در كودكان كندذهن فرقی با كودكان طبیعی ندارد. یعنی كودك كندذهن در آزمون‌ها نمره‌ای شبیه كودك طبیعی، ولی با سن كمتر، می‌گیرد و توانایی‌های ذهنی كودك تیزهوش نیز در حد كودكان بزرگتر از سن خودش است. 2. اسپیرمن : چارلز اسپیرمن روان‌شناس انگلیسی، مبتكر روان‌سنجی و مبدع روش تحلیل عاملی، نخستین بار این نكته را مطرح كرد كه در همه افراد یك عامل عمومی هوش به نام g به مقادیر مختلف وجود دارد و بسته به مقدار g در هر فرد، می‌توان او را در مجموع تیزهوش یا كندذهن دانست. به اعتقاد اسپیرمن، عامل g تعیین‌كننده اصلی عملكرد فرد در آزمون هوش است. به‌علاوه، عوامل ویژه‌ای هم به نام s برای هر توانایی یا آزمون وجود دارد. مثلا با هر یك از آزمون‌های مربوط به روابط ریاضی یا هندسی، s جداگانه‌ای به دست می‌آید. در آزمون هوشی كه از هر كسی گرفته می‌شود، مقدار عامل g به اضافه مقداری عوامل مختلف s منعكس می‌شود. بنابراین مثلا عملكرد ریاضی هر فرد تابع هوش عمومی g و نیز استعداد ریاضی s اوست. 3.لوئیس ترستون : نظریه اسپیرمن را مورد انتقاد قرار داد و او به وجود عامل مشترك و یكپارچه‌كننده‌ای به نام عامل G اعتقاد نداشت و بر این باور بود كه هوش از توانایی‌های خاص و جداگانه‌ای تشكیل شده است. وی با استفاده از روش تحلیل عاملی به این نتیجه رسید كه هوش از هفت عامل زیر كه وی آنها را توانایی‌های ذهنی اولیه نامید، تشكیل یافته است:   ·        توانایی كلامی      ·        روانی یا سیالی كلامی  ·        توانایی عددی     ·        توانایی فضایی     ·        توانایی ادراكی         ·        استدلال استقرایی       ·        حافظه     4. گیلفورد: نظریه سه‌بعدی گیلفورد با دیگر نظریه‌های هوشی تفاوت فاحش دارد. وی به وجود عامل g اعتقاد نداشت و معتقد بود كه هوش دارای ویژگی سه‌بعدی است و یا به صورت فرایندی سه‌بعدی سازمان پیدا می‌كند. این ابعاد عبارتند از: عملیات: آنچه كه شخص انجام می‌دهد. محتواها: موادی كه عملیات روی آنها انجام می‌گیرد. فرآورده‌ها: روش ذخیره‌شدن یا پردازش اطلاعات. به نظر گیلفورد 5 نوع عملیات، 4 نوع محتوا و 6 نوع فرآورده‌ وجود دارد. او اظهار می‌دارد كه تركیب هر یك از 5 نوع عملیات با یكی از انواع محتواها، همراه با یكی از فرآورده‌ها، نوع یگانه‌ای از هوش را تعریف می‌كند. به عبارت دیگر بر حسب تركیب‌های مختلف هر یك از انواع عملیات، محتواها و فرآورده‌ها، 120 نوع هوش مختلف وجود دارد(120=6×4×5). گیلفورد در پژوهش‌های بعدی خود تعداد انواع هوش را حتی بیش از این ذكر كرده است. 5. ورنون: ورنون با اتخاذ موضع بینابین اظهار داشت كه نظر اسپیرمن و ترستون به لحاظی هر دو درست است و هوش، كلی و یكپارچه است. اما در عین حال از تعدادی توانایی‌های خاص كوچك و بزرگ تشكیل شده است. الگوی وی اساسا سلسله مراتبی را به وجود می‌آورد كه در رأس آن عامل g قرار دارد و نشانگر آن است كه تمامی توانایی‌های سطوح پایین را یكپارچه می‌كند. سطح بعدی كه عوامل گروهی اصلی نامیده می‌شود، شامل توانایی‌های فضایی – حركتی و كلامی – آموزشی است. بخش‌های فرعی كوچك‌تر در سطوح پایین‌تر به توانایی‌های مجزا و خاص اطلاق می‌شوند و هر یك از این عامل‌های گروهی فرعی نیز به عامل‌های كوچك‌تر یعنی عامل‌های اختصاصی تقسیم می‌شوند.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته