پاورپوینت مروارید صدف

پاورپوینت مروارید صدف (pptx) 16 اسلاید


دسته بندی : پاورپوینت

نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد اسلاید: 16 اسلاید

قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :

بنام خدا 1. آن چيست كه مي‌گويند با گفتنش دهان شيرين نمي‌شود؟ اما اول چندتا سؤال؟ 2. آن چيست كه اولش جور و آخرش آب است؟ حلوا جوراب 3. آن چيست كه هم قيمتي و پرارزش و هم مورد علاقه زنان است؟ 4. آن چيست كه دوست و رفيق بي‌زبان همه است؟ طـلا کتاب حالا حرف اول جواب اول و دوم را كنار هم مي‌گذارم. سپس حرف آخر جواب سوم و چهارم را كنار هم قرار مي‌دهم. دو كلمه حج و آب به دست مي‌آيد. اولي از فروع دين ما و دومي از پاك كننده‌ها مي‌باشد. حالا اگر هر دو كلمه را كنار هم بگذاريم، چه كلمه‌اي به دست مي‌آيد؟؟؟؟ بله! آفرين به شما حج+آب = مي‌شود حجاب. * بچه ها به این دختر خانم نگاه گنید. آيا حجاب اين دخترخانم کامله؟ حالا كه به اين سؤال‌ جواب درست دادید، می‌خوام یه قصه قشنگ به نام «صدف» براتون بگم. هـرکـس مـوافقـه یه صـلوات بلنـد و محمـدی بفـرستـه «الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ... همیشه با خودم كلنجار مي‌رفتم و در فكر بودم. مي‌خواستم به فهمـيه بگم كه چرا چادر را انتخـاب كرده؟‌ مي‌خــواستم مســأله‌اي را كه اين همــه فكرم را مشــغول كــرده بـود رو با اون در ميــان بگـذارم، ولي خجــالت مي‌كشــيدم و نمـي‌توانسـتم ســر صحبـت را باز كنم. فهيمـه كه حدس مي‌زد مي‌خـواهم چيزي از او بپـرسم، ساكت بود. بعد از مـدتي سـكوت گفت: «ببين مريم، مـدتي است كه فكر مي‌كنم مي‌خواهي چيـزي به من بگي. تو بهترين دوست من هستي. از تو مي‌خواهم حرفت را رُك و راست به من بگي.» در حالي كه به زمين خيره شده بودم،‌گفتم: «فقط یه سؤال از تو دارم. فهيمه تو خودت چادر را انتخاب كردي؟» فهيمه با مهرباني خنديد. ‌به من نگاه كرد و گفت: «اين را مي‌خواستي بپرسي؟ براي همين است كه اين قدر تو فكري؟ خُب زودتر مي‌گفتي دختر!» بعد با صداي آرامي ادامه داد: «خانواده ما چادري هستند، ولي من از روي ميل قلبي و با شناختي كه خودم به آن رسيدم‌، چادر را انتخاب كردم. من به چادر به عنوان يك پوشش كامل اعتقاد دارم.» ساكت بودم و به حرف‌هاي او گوش مي‌كردم. فهيمـه خـودش ادامـه سـؤالم را حــدس زد و ادامـه داد: «لابد مي‌خواهـي بداني كه به چه شـناخت و نتيجه‌اي رسيده‌ام و چرا به چادر به عنوان يك پوشش كامل توجه دارم.» بهتر است خاطره‌اي را كه هميشه به ياد دارم، برايت بگويم. اين براي تو دليل روشني خواهد بود. سال پيش كه تو هنوز به مدرسه ما نيامده بودي،‌ از طرف مدرسه با بچه‌ها به اردو رفتيم. ما را به اردوگاهي در شمال بردند. جايت خالي،‌ خيلي سرسبزبود. از همه مهم‌تر اين كه نزديك دريا بود. يك روز با همه بچه‌ها كنار دريا نشسته بوديم. موج‌ها با شتاب به طرف ما مي‌آمدند ولي به ما نمي‌رسيدند. لحظات همچنان مي‌گذشت كه يكدفعه با سئوال خـانـم‌مـان(خـانم صـديقــي) به خـودمـان آمـديـم: «راستي بچـه‌هاي عـزيز! چه كسي دوسـت دارد الان مانند گوهري در اعماق اين دريا باشـد؟» ما كه از سؤالش جا خورده بوديم، نمي‌دانستيم چه بگـوييم؛ اما با اين حال هر كسي جوابي مي‌داد. تا اين كه يكي از بچه‌ها گفت: «خانم مي‌شود بفـرماييد منظور اصلي شما از اين سؤال چيست و چه چيزي را به گوهـر تشبيه كرديد؟» خانم صديقي كه از كنجكاوي او خوشش آمده بود، ‌با خنده گفت: «معلوم است ديگر، وجود پاكتان كه گوهر قيمتي شما است!» به فكر فرو رفتيم تا منظور خانم صديقي را بهتر بفهميم و درك كنيم. خانم صديقي نگاهش را از دريا به طرفمان چرخانيد و گفت:‌ «بگوييد ببينم شماها الآن روي چه چيزي نشسته‌ايد؟» ما گفتيم: «خانم معلوم است ديگر، روي شن‌هاي كنار دريا.» خانم صديقي خم شد، يك مشت شن برداشت و گفت:‌ «به نظر شما گوهرهايي كه الآن در عمـق دريا هستند و درون صدفنـد با ارزش‌ترند يا اين شـن‌ها؟» همـه گفتند كه معلوم است خانم، گوهر كجا و شـن كجا؟ خانم در حالي كه شن‌ها را كف دستـش جمع مي‌كرد، گفت: «بگوييد ببينم اگر كف دستم گردنبندي از اين شن‌ها باشد و تعدادش مثلا صد مهره باشد و در كف دست ديگرم يك صدف گوهر‌دار باشد، شما كدام را مي‌خواهيد؟» همه براي اين كه صحبت‌هاي خانم قطع نشود، ساكت بوديم. خانم صديقي گفت:‌ «بله،‌ هر انسان عاقلي يك صدف گوهردار را به تمامي شن‌ها ترجيح مي‌دهد.» بچه‌هاي عزيز! چادر يك بانوي با حيا و با عفت مثل همين صدف است كه گوهر وجود و شخصيت او را حفظ مي‌كند و از آسيب‌ و لطمه‌هاي اطراف محافظت مي‌كند. همانگونه كه دركلام امامان معصوم(ع) است: «بانوان مانند گُلي خوشبو، زيبا، لطيف و با طراوت هستند.» عزيزان من! اگر ديده باشيد گُل سرخ زيبايي كه چيده شده باشد و هر كـس آن را دسـتش بگيـرد و بـو كنـد، چقدر پلاسيده مي‌شود؛ ولي اگر چيده نشود و دست به دست نگردد و از آن مراقبت شود تا كسي به آن آسيب نرساند، عمر طبيعي خودش را مي‌كند و معطر و زيبا مي‌ماند. بچـه‌هـا! بانـوان مـثـل يك گلـي زيبـا هسـتند. اما خيـلي فـراتـر از ايـن و بسـيار با ارزش‌تر از آنچه كه بعضي‌ها فكر مي‌كنند. حالا مي‌خواهم شعري در باره «حجاب» برايتان بخوانم، آماده‌ايد: حـجـــاب براي بانوان ارزش و افتــخــــاره براي مـــرواريد خوب صــدف يــــه اعتباره

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته